به سکوت سرد زمــان… به خزان زرد زمــان…
مگه قول نداده بودی؟
ترسم؟ که اشک...
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 11:27 توسط زهرا
|
مگه قول نداده بودی؟
ترسم؟ که اشک...
هنوز، دقایقی هست که دلم میخواهد آقای محمودآبادی بود. شاید اگر بود...