میگه*میشه گوشیت رو فارسی کنی و گوگل رو بیاری من می‌خوام یه چیزی سرچ کنم*
میگم*الان حوصله ندارم و عصبانی هستم، اگه میشه یه کم تنهام بذار، حالم بهتر شد باهم چیزی رو که می‌خوای سرچ می‌کنیم و پت و مت می‌بینیم*
از اتاقم میره بیرون و حدود یه ربع دیگه در می‌زنه. میاد تو اتاق و در حالی‌که عروسکی دستش هست، میگه*این عروسک‌ها فشاری هستن و خانم بازی(تراپیستش) گفته وقتی عصبانی میشم، این‌ها رو فشار بدم... عروسک را روی تخت می‌گذارد و بدون هیچ حرفی می‌رود...

پی‌نوشت یک. گاهی که دور هم هستیم می‌آید و در گوشم می‌گوید*میخوای برم شوهرت رو بیارم؟ غصه نخوری‌ها، همه هستیم، اون نیستا*

پی‌نوشت دو. گاهی می‌گوید *یه دختر تو برو بیار، تا سه تایی خونه آنا،آتیش بسوزونیم. دخترها خیلی شیطون‌تر از پسرها هستند.الان دو تا پسریم، تیم‌مون یه دختر کم داره!*